To sign my guestbook, you need to signin first. | |
shivajan Guestbookarya2085 (13 years ago) الله به فریاد من بی کس رس فضل و کرمت یار من بی کس بس هر کسی به کسی و حضرتی مینازد جز حضرت تو ندارد این بی کس کس arya2085 (13 years ago) گفتا که: کودتا شد! نویسنده: Armita. به نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس دیدم به خواب حافظ ، توى صف اتوبوس گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى گفتم: چگونه اى؟ گفت: در بند بىخیالى گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى گفتا که: مىسرایم شعر سپید بارى گفتم: ز دولت عشق ؟ گفتا که: کودتا شد گفتم: رقیب ؟ گفتا: بدبخت کله پا شد گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟ گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟ گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ گفتا: خریده قسطى تلویزّیون به جایش گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره گفتا: شده پرستار یا منشى اداره گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل گفتا: که دست خود را بردار از سر دل گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى گفتا: پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟ گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى گفتا که: ادکلن شد در شیشه هاى رنگى گفتم: سراغ دارى میخانهاى حسابى گفت: آن چه بود از دم گشته چلوکبابى sepehr00 (13 years ago) وای وای باران باران شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست اسمان سربی رنگ من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ. می پرد ،نگاهم تا دور وای باران باران پر مرغان نگاهم را شست خواب رویای فراموشی هاست خواب را دریابم که در ان دولت خاموشی هاست من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاهایم می بینم و ندایی که به من می گوید گرچه شب تاریک است، می قوی دار ، سحر نزدیک است arya2085 (13 years ago) تک کل واشده ای گفت صبا را عشق است / بلبل آمد به میان گفت صدا را عشق است گل و بلبل بنشسته به کنار / سنبل آمد بی میان گفت وفا را عشق است . . sepehr00 (13 years ago) بی تو، مهتابشبی، باز از آنكوچه گذشتم، همه تن چشمشدم، خیره به دنبال توگشتم، شوق دیدار تولبریز شد از جام وجودم، شدمآن عاشق دیوانه كه بودم درنهانخانه جانم، گل یاد تو،درخشید باغ صد خاطرهخندید، عطر صد خاطرهپیچید, یادم آمد كه شبیباهم از آن كوچه گذشتیم پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی برلب آن جوی نشستیم تو،همه راز جهان ریخته در چشمسیاهت من همه، محو تماشاینگاهت آسمان صاف و شبآرام بخت خندان و زمان رامخوشه ماه فروریخته در آبشاخهها دست برآورده بهمهتاب شب و صحرا و گل وسنگ همه دل داده به آوازشباهنگ یادم آید، تو به منگفتی: از این عشق حذر كن!لحظهای چند بر این آب نظركن، آب، آیینه عشق گذراناست، تو كه امروز نگاهت بهنگاهی نگران است، باشفردا، كه دلت با دگران است!تا فراموش كنی، چندی از اینشهر سفر كن! با تو گفتم:حذر از عشق!؟ ندانم سفر ازپیش تو؟ هرگز نتوانم،نتوانم! روز اول، كه دل من بهتمنای تو پر زد، چون كبوتر،لب بام تو نشستم تو بهمن سنگ زدی، من نه رمیدم،نه گسستم ... باز گفتمكه : تو صیادی و من آهویدشتم تا به دام تو درافتمهمه جا گشتم و گشتم حذر ازعشق ندانم، نتوانم! اشكیاز شاخه فرو ریخت مرغ شب،ناله تلخی زد و بگریخت ...اشك در چشم تو لرزید، ماه برعشق تو خندید! یادم آید كه:دگر از تو جوابی نشنیدمپای در دامن اندوه كشیدمنگسستم، نرمیدم رفت درظلمت غم، آن شب و شبهایدگر هم، نگرفتی دگر ازعاشق آزرده خبر هم، نكنیدیگر از آن كوچه گذر هم ... بیتو، اما، به چه حالی من از آنكوچه گذشتم ! sepehr00 (13 years ago) بی تو، مهتابشبی، باز از آنكوچه گذشتم، همه تن چشمشدم، خیره به دنبال توگشتم، شوق دیدار تولبریز شد از جام وجودم، شدمآن عاشق دیوانه كه بودم درنهانخانه جانم، گل یاد تو،درخشید باغ صد خاطرهخندید، عطر صد خاطرهپیچید, یادم آمد كه شبیباهم از آن كوچه گذشتیم پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی برلب آن جوی نشستیم تو،همه راز جهان ریخته در چشمسیاهت من همه، محو تماشاینگاهت آسمان صاف و شبآرام بخت خندان و زمان رامخوشه ماه فروریخته در آبشاخهها دست برآورده بهمهتاب شب و صحرا و گل وسنگ همه دل داده به آوازشباهنگ یادم آید، تو به منگفتی: از این عشق حذر كن!لحظهای چند بر این آب نظركن، آب، آیینه عشق گذراناست، تو كه امروز نگاهت بهنگاهی نگران است، باشفردا، كه دلت با دگران است!تا فراموش كنی، چندی از اینشهر سفر كن! با تو گفتم:حذر از عشق!؟ ندانم سفر ازپیش تو؟ هرگز نتوانم،نتوانم! روز اول، كه دل من بهتمنای تو پر زد، چون كبوتر،لب بام تو نشستم تو بهمن سنگ زدی، من نه رمیدم،نه گسستم ... باز گفتمكه : تو صیادی و من آهویدشتم تا به دام تو درافتمهمه جا گشتم و گشتم حذر ازعشق ندانم، نتوانم! اشكیاز شاخه فرو ریخت مرغ شب،ناله تلخی زد و بگریخت ...اشك در چشم تو لرزید، ماه برعشق تو خندید! یادم آید كه:دگر از تو جوابی نشنیدمپای در دامن اندوه كشیدمنگسستم، نرمیدم رفت درظلمت غم، آن شب و شبهایدگر هم، نگرفتی دگر ازعاشق آزرده خبر هم، نكنیدیگر از آن كوچه گذر هم ... بیتو، اما، به چه حالی من از آنكوچه گذشتم ! arya2085 (13 years ago) صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت نازكم كن كه درين باغ بسى چون تو شكفت گل بخنديد كه از راست نرنجيم ولى هيچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت گر طمع دارى از آن جام مرصع مى لعل اى بسا در كه به نوك مژه ات بايد سفت تا ابد بوى محبت به مشامش نرسد هر كه خاك در ميخانه بر خساره نرفت در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا زلف سنبل بنسيم سحرى مى آشفت گفتم اى مسند جم جام جهان بينت كو گفت افسوس كه آن دولت بيدار بخفت سخن عشق نه آنست كه آيد بزبان ساقيا مى ده و كوتاه كن اين گفت و شنفت اشك حافظ خرد و صبر به دريا انداخت چكند سوز غم عشق نيارست نهفت sepehr00 (13 years ago) بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست سوگند می خورم به مرام پرندگان در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما وقتی بیا که حوصله غنچه تنگ نیست از بردگی مقام بلالی گرفته اند در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست در کارگاه رنگرزان دیار ما رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست دارد بهار می گذرد با شتاب عمر فکری کنید فرصت پلکی ردنگ نیست وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست تنها یکی به قله تاریخ می رسد هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست arya2085 (13 years ago) دلم هر جمعه در تاب و تب است / عاشقانه بی قرار دلبر است گفتم جمعه شود پایان غمم / جمعه رفت و باز چشمم به راه است . . | |